زیست شکاکانه اخلاقی تر است؟

می‌شنوی که فلان،‌ بهمان کرده است ولی مطمئن نیستی، یعنی می‌دانی که چنین موضوعی مطرح است ولی نمی‌دانی که این استناد درست است یا نه؟ یعنی یقینی داری همسایه شک. و به گفته منطق‌دانان نتیجه باید تابع مقدمه ضعیف‌تر باشد، پس شک داری نه یقین. و انسانی که شک دارد نمی‌تواند قضاوت کند. هر چه شک بیشتر، قضاوت کمتر. و هر چه یقین افزونتر،‌ حکم و قضاوت بیشتر.


اگر بپذیریم آنان‌که امروز نام داعش بر پیشانی‌شان خورده،‌ مشتی جزم‌گرا هستند که در باورهایشان کمتر شک می‌کنند، و به همین دلیل راحت حکم می‌کنند و راحت‌تر حکمشان را اجرا می‌کنند، آن‌گاه شاید به این نتیجه برسیم که جهانی که شکاکان بیشتری داشته باشد، احتمالا جای بهتری برای زندگی خواهد بود.
شکاکیت یعنی علم نداشتن. و شاید به عبارتی گویا‌تر علم داشتن به این که ممکن است آنچه علم می‌پنداریم،‌ علم نباشد. و با تعبیری دقیق‌تر؛ «توجه» به این که؛ شاید آنچه در ذهن ما می‌گذرد، شکی است که در ورای یقین‌ پنهان شده است.


شکاکیت در ذات کسی نیست و کسی شکاک به دنیا نمی‌آید. بر عکس شاید بتوان ادعا کرد انسان‌ها در بستری از یقین زندگی می‌کنند و شبگیر و ایوارشان بدون یقین به هم متصل نمی‌شود. و گمان من بر این است که چون زندگی با شک بسیار سهمگین و کمتر قابل تحمل است، نیرویی از درون، ما را به سوی یقین سوق می‌دهد و بسیاری از ما (احتمالا ناخودآگاهانه) زندگی با یقین را «انتخاب» می‌کنیم تا از درد ناتمام شک داشتن رها شویم.  شکاکیت در ذات کسی نیست ولی همان‌طور که زندگی یقین‌‌آلوده انتخابی است، زیست شکاکانه هم می‌تواند انتخابی باشد. دیگران هم می‌توانند مثل دکارت باشند و در سیر تا پیاز عالم شک کنند. شک دکارتی شکی است روشمند و آگاهانه. پس می‌توان این روش را آموخت و به کار بست.


راستی قرآن گفته است وقتی چیزی نمی‌دانی دنبالش را نگیر، یعنی وقتی شک داری، یقین‌انگارانه حکم نکن. و از سوی دیگر دستور داده‌اند،‌ رفتار برادرانت را حمل بر صحت کن. «حمل بر صحت» یعنی در یقینی که داری شک کن.
بیایید بیشتر شک کنیم و کمتر یقین بورزیم، شاید زندگی بهتر شد.